تجربه زبان زندگي

تجربه زبان زندگي

 

شايد شما هم مثل من به نظرتون رانندگي در تهران  وحشتناك باشه ..

روزي كه گواهينامه گرفتم بهم گفتن

 "حواست باشه كه از امروز قراره توي ديوانه خانه رانندگي كني و يادت باشه چون خانوم هستي حقت را نخورن ."

و من با ترسي از مجانين شهر و مرداني كه ميخواهند حق من را بخورند حدود بيست سال است كه درخيابانهاي تهران رانندگي ميكنم .

چند هفته پيش توي يكي از اتوبان ها رانندگي ميكردم و يكدفعه ديدم كه خروجي را دارم از دست ميدهم و با توجه به خلوتي اتوبان تغيير مسير ناگهاني دادم ولي متاسفانه  موتوري را كه تازه وارد اتوبان شده بود را  نديدم  و   به محض ديدنش ريسك نكردم و تصميم گرفتم خروجي را رد كنم .

كمي جلوتر متوجه شدم كه موتوري عصباني  تعقيبم ميكنه و   وسط اتوبان شروع به لگد زدن  به  بدنه ماشين و ضربه زدن به آينه   كرد .....

عكس العمل اولم  خشم بود از ديوانه اي در شهر ولي  تصميم گرفتم جور ديگه اي عمل كنم ،كنار اتوبان  ايستادم و با تمام شجاعتم شيشه را  باز كردم ، موتوري خشمگين شروع به بد و بيراه گفتن كرد، من هم از صميم قلب ازش عذرخواهي كردم و بهش گفتم متاسفم كه با كارم ترسوندمش  و خودم هم ترسيدم ...

چهره موتوري ديدني بود انگار آبي روي آتيش شعله ور خالي كني ...

شروع كرد به مرتب كردن آينه و چك كردن اينكه ماشين آسيب جدي ديده يا نه .....

نهايتا  عذر خواهي كرد  و گفت شما هم خوب رانندگي كن

Date

04 شهریور 1397

Categories

زبان زندگی