معرفی زبان زندگی
"ارتباط محبت آمیز" یا "ارتباط بدون خشونت"
هر روز با افراد متعدد و با دلایل متفاوتی در ارتباط هستیم. پیامد هر ارتباط را چگونه "احساس" میکنیم؟ بیشتر احساس خشنودی داریم و یا عدم رضایت؟ در ارتباطی که پیامد آن سرور بود چه ویژگیهایی وجود داشت؟ کدام کلمات را استفاده کردیم که ارتباط عمیقتر و غنیتری را برایمان به همراه داشت. آیا هیچ کدام از ما در پایان مکالمهای این جمله را با خود گفتهایم که: "چه شد که کامران این را گفت؟ یا چه شد که کامران این کار را کرد؟" و یا بالعکس فردی از ما رنجیده باشد و ما گفته باشیم "من که قصدی نداشتم، فقط گفتم... "
"زبان زندگی" دعوتی است برای ایجاد تغییرات در الگوهای کلامی خودمان تا بتوانیم کیفیت ارتباطات انسانی خود را بهبود بخشیم. در هر دو حالت در الگوی "زبان زندگی" میگوییم که ارتباط محبتآمیز وجود نداشته است چه که احتمالاً الگوی ارتباطی ما یکی از الگوهای "ارتباط از زندگی بیگانه ساز" بوده است. الگوهایی از قبیل "قضاوت اخلاقی"، "مقایسه کردن" و "انکار مسوولیت" را ما مدلهای ارتباطی میدانیم که ما را از زندگی بیگانه میسازند.
در ارتباط مبتنی بر قضاوت اخلاقی ما به دنبال این هستیم که تعیین کنیم "کی چی هست؟" یعنی قرار دادن انسان ها در تقسیمات دوتایی خوب و بد؛ زرنگ و تنبل؛ زشت و زیبا؛ فعّال و منفعل؛ و نتیجه این تلاش ما، جداسازی انسانها از همدیگر، ایجاد فاصله و دوری بین افراد میباشد. در "زبان زندگی" ما "قضاوت اخلاقی" را نوعی حمله میدانیم و عکسالعمل طبیعی افراد در مقابل حمله فرار و یا حمله متقابل است، که در هر دو صورت مورد نظر ما نیست. "نیت" ما از شروع مکالمه، برقراری ارتباط است و نه فراری دادن طرف مقابل و یا دریافت حمله متقابل. تا به حال یکی از طرفین چنین مکالمهای بودهاید؟
من: چرا عصبانی هستی؟
تو: عصبانی نیستم!
من: چرا بابا، معلومه.
تو: نه من عصبانی نیستم.
من: پس چرا این جوری حرف میزنی؟
تو: مگه چه جوری حرف میزنم، تو خودت حالت خرابه، گیر میدی.
من: خوب نگو؛ به دَرَک، حیف من که وقت برای تو میگذارم.
زبان زندگی
اگر از این مکالمه و کیفیت ارتباط این دو نفر راضی نیستیم چه میتوانیم بکنیم؟ برای برقراری ارتباط، بهبود کیفیت ارتباط انسانی خود، فقط با ایجاد "تغییر خود" میتوانیم کار را شروع کنیم. در الگوی زبان زندگی ما سعی در تغییر دیگران و اصلاح آنان نداریم، بلکه ما دعوت مهاتما گاندی را شنیدهایم که "بیایید خودمان، تغییری شویم که در دنیا جستجویش میکنیم" و در جستجوی این تغییر به الگوی کلامی خود توجه میکنیم و زبان زندگی را جایگزین الگوهای کلامیی که با آن تربیت شدهایم، میکنیم. ما یاد گرفتهایم که با الگویی صحبت کنیم که مملو از قضاوت اخلاقی، مقایسه کردن و ترویج سلسله مراتب است.
زبان زندگی ارتباطی است بدون خشونت و به ما کمک میکند تا با خود و دیگران به گونهای مرتبط شویم که محبت ذاتیمان شکوفا شود. همچنین ما را راهنمایی میکند تا بتوانیم روش ابراز خودمان و گوش کردن به دیگران را با تمرکز بر چهار عرصه دوبارهسازی کنیم؛ آنچه را که "مشاهده میکنیم"، "احساس میکنیم"، "نیاز داریم" و آنچه را که ما "تقاضا کنیم" تا زندگیمان را غنی سازیم.
گفتگو در این الگوی کلامی شامل چهار مرحله است.
مرحله اوّل: مشاهده
اولین مرحله این فرایند مستلزم جدایی مشاهده از ارزیابی و قضاوت است. ما نیاز داریم که واضحاً آنچه را که میبینیم، میشنویم یا لمس میکنیم، بدون ترکیب با ارزیابی و قضاوت، مشاهده کنیم. ما در مشاهده چیزی را میبینیم که دوربین عکاسی میتواند ثبت کند، چیزی را میشنویم که ضبط صوت میتواند ثبت کند، و هر آنچه را مبتنی بر تفسیر و استنباط ما است در این مرحله حذف میکنیم. به عنوان مثال به تمایز یک مشاهده همراه با قضاوت یعنی "کامران پشت گوش انداز است. " و مشاهده عاری از قضاوت یعنی "کامران فقط شب قبل از امتحانات درس میخواند. "توجه کنید. جمله اوّل که مبتنی بر پشت گوشاندازی کودک/ فرد است چه اطلاعاتی به ما داد؟ چه عکسالعملی را در وجود مخاطب ما (کامران) ایجاد میکند؟
مرحله دوّم: احساس
دومین مرحله "زبان زندگی" این است که احساس خودمان را شناسایی و سپس آن را ابراز کنیم. ما بعد از مشاهده بدون ارزیابی، بیان میکنیم که با مشاهده این عمل چه احساسی داریم: آیا رنجیدهایم، ترسیدهایم، خوشحالیم، متعجبیم، عصبانییم یا... ؟
خیلی وقتها حتی بعد از استفاده از کلمات "من احساس میکنم"، ما افکار، استنباطات و تفاسیر خود را ابراز میکنیم. به عنوان مثال به این دو جمله توجه کنید: "من احساس میکنم برای مردمی که با آنها کار میکنم مهم نیستم. " با وجود ذکر احساس میکنم گوینده استنباط خود را بیان کرده است و نه احساس خودش را در حالی که بیان احساس با چنین جملهایی ابراز خواهد شد: "من احساس غم میکنم" یا "من احساس ناامیدی میکنم.
خیلی وقتها حتی بعد از استفاده از کلمات "من احساس میکنم"، ما افکار، استنباطات و تفاسیر خود را ابراز میکنیم. به عنوان مثال به این دو جمله توجه کنید: "من احساس میکنم برای مردمی که با آنها کار میکنم مهم نیستم. " با وجود ذکر احساس میکنم گوینده استنباط خود را بیان کرده است و نه احساس خودش را در حالی که بیان احساس با چنین جملهایی ابراز خواهد شد: "من احساس غم میکنم" یا "من احساس ناامیدی میکنم.
مرحله سوّم: نیاز
در سومین مرحله این فرایند ما بیان میکنیم که چه نیازی از ما به احساسی که شناسایی کردهایم، مرتبط است. احساسات ما ریشه در نیازهای ما دارند و نه در اعمال دیگران. رفتار دیگران میتواند تحریککننده احساس ما باشد ولی علت آن نیست. علت احساس ما نیازی است که در آن لحظه داشتهایم. احساسات مثبت ما پیامد تحقق نیاز ما خواهد بود و احساسات منفی پیامد عدم تحقق نیاز ما خواهد بود.
فرض کنید با فردی در خیابان ساعت 4 قرار ملاقات دارید، شما 35 دقیقه در زیر باران، بدون چتر منتظر او ایستادهاید ناگهان از آن طرف خیابان میبینید که او میآید از دیدن او چه احساسی دارید؟ حالا فکر کنید شما به علتی با تاخیر به قرارتان میرسید یعنی ساعت 4.45 دقیقه. شما از تاکسی پیاده میشوید و ناگهان از آن طرف خیابان میبینید که او میآید از دیدن او چه احساسی دارید؟ آیا این دو احساس متفاوت است؟ در هر دو حالت او دیر آمده است، ولی احساس شما متفاوت است چه که نیاز شما در این دو لحظه متفاوت است. علت احساس شما، نیاز خود شما است و نه رفتار دیگران.
فرض کنید با فردی در خیابان ساعت 4 قرار ملاقات دارید، شما 35 دقیقه در زیر باران، بدون چتر منتظر او ایستادهاید ناگهان از آن طرف خیابان میبینید که او میآید از دیدن او چه احساسی دارید؟ حالا فکر کنید شما به علتی با تاخیر به قرارتان میرسید یعنی ساعت 4.45 دقیقه. شما از تاکسی پیاده میشوید و ناگهان از آن طرف خیابان میبینید که او میآید از دیدن او چه احساسی دارید؟ آیا این دو احساس متفاوت است؟ در هر دو حالت او دیر آمده است، ولی احساس شما متفاوت است چه که نیاز شما در این دو لحظه متفاوت است. علت احساس شما، نیاز خود شما است و نه رفتار دیگران.
مرحله چهارم: تقاضا
چهارمین و آخرین مرحله از این فرایند به این سوال میپردازد که چه تقاضایی از دیگران داریم تا زندگیمان غنی شود. وقتی نیازمان تحقق نیافته است، ما آنچه را که مشاهده میکنیم، احساس میکنیم و نیاز داریم را با یک تقاضای مشخص بیان میکنیم: ما عملی را میخواهیم که احتمالاً نیاز ما را متحقق میکند. چگونه تقاضایمان را به دیگران ابراز کنیم تا آنها تمایل بیشتری به ارائه پاسخ محبتآمیز به نیاز ما داشته باشند؟
ما از زبان "مثبت" و اعمال "انجامشدنی" استفاده میکنیم. دوستی به شما میگوید "از همسرم خواستم که وقت زیادی صرف کارش نکند، "فکر میکنید که همسر دوست شما چه میکند؟ اگر دوست شما بگوید "و او مرخصی گرفته و با دوستانش 3 روزه رفته ماهیگیری" شما متعجب میشوید؟ جملهای که دوست شما بر اساس زبان مثبت و اعمال انجامشدنی میتواند بگوید شاید چیزی باشد مثل "من دوست دارم حداقل یک بعدازظهر را در خانه با من و بچهها در منزل بگذرانی. "در قبال این جمله همسر میداند که چه تقاضایی از او شده است، ولی در جمله اوّل او میداند که تقاضا شده است چه نکند و نمیداند که چه بکند.
ما از زبان "مثبت" و اعمال "انجامشدنی" استفاده میکنیم. دوستی به شما میگوید "از همسرم خواستم که وقت زیادی صرف کارش نکند، "فکر میکنید که همسر دوست شما چه میکند؟ اگر دوست شما بگوید "و او مرخصی گرفته و با دوستانش 3 روزه رفته ماهیگیری" شما متعجب میشوید؟ جملهای که دوست شما بر اساس زبان مثبت و اعمال انجامشدنی میتواند بگوید شاید چیزی باشد مثل "من دوست دارم حداقل یک بعدازظهر را در خانه با من و بچهها در منزل بگذرانی. "در قبال این جمله همسر میداند که چه تقاضایی از او شده است، ولی در جمله اوّل او میداند که تقاضا شده است چه نکند و نمیداند که چه بکند.
در نتیجه "زبان زندگی" دعوتی است تا بیایید چگونگی بیان خود و گوش کردن به دیگران را بازنگری کنیم. به جای این که پاسخهای ما از روی عادت و عکسالعملهای غیرارادی باشد، بر اساس آگاهی پاسخ دهیم، آگاهی از آنچه درک میکنیم، احساس میکنیم و نیاز داریم. در هر رابطهای ما میتوانیم در حالی که همزمان به دیگران توجه محترمانه و محبتآمیز نشان میدهیم، به بیان صادقانه و واضح خودمان نیز بپردازیم